تصور کنید شخصی در حال غرق شدن در دریاست و شخص دیگری در ساحل نظاره گر اوست کدام یک می توانند ماهیت غرق شدن را برای ما که در خانه هستیم توصیف کند ان که در ساحل است فقط می تواند دست و پا زدن غریق را ببیند و از حال او بی خبر است. غریق نیز گذشته از این که در دسترس نیست به غیر از نجات خود از مهلکه تصویر دیگری در ذهن خود ندارد بنابراین فقط غریقی که نجات یافته و به ساحل رسیده است می تواند شرح ماجرا را بگوید.
شخص لکنت دار نیز تا زمانی که به ساحل بهبود و اسودگی خاطر نرسد نمی تواند او را صاحب نظر دانست زیرا او همچنان در حال دست و پا زدن و فقدان تعادل به سر می برد افراد غیرلکنتی هم نسبت به ان گوش نامحرم اند و فاقد ابزار شناخت. انچه را که انها از فرد لکنت دار می توانند ببینند فقط بخشی از لکنت ظاهری اوست و نه بیشتر.
پس درک ماهیت لکنت زبان از طریق صاحب نظران واقعی ان یعنی دوستان و اعضای گروه درمان که زوایای تاریک درون خود را کشف کرده اند ممکن است.
تا اینجا دریافتیم که ماهیت لکنت زبان برای افراد غیرلکنتی مبهم است شاید مثال زیر بهترین نمونه ای باشد که می تواند ما را با حالات و جنس لکنت زبان اشنا سازد. امیر شاگرد ممتاز کلاس اول دبیرستان و پدرش استاد ریاضی دانشگاه است در همین زمینه ریاضی امیر از همکلاسی هایش قوی تر به نظر می رسد در این هنگام پدر امیر به مأموریت سه ماهه می رود و او که به تعلیم پدر بسیار متکی است فراموش می کند که درسی به نام ریاضیات هم دارد رفته رفته حجم این درس افزایش می یابد و او ضعیف تر می شود تا این که شخصیت و ارتباطات او همان امیر سابق است فقط مانند گذشته به ریاضی علاقه ندارد و گاهی در مورد ضعف خود احساس نگرانی می کند.
روزی دبیر ریاضی او را پای تخته می خواند و همگی با شگفتی متوجه می شوند که امیر حتی درس های ماه قبل را هم نمی داند در این میان دبیر به منظور تحریک او چند دقیقه ای به همراه دیگر بچه ها با شوخی و خنده او را دست می اندازند در این شرایط امیر تمام توانمندی ها و ارتباطات خود را از دست رفته می بیند و فشار روانی سنگینی را در وجود خود حس می کند در اینجاست که ذهن او در ارتباط با کلاس ریاضی به دو بخش تقسیم می شود.
که در ارتباط با محیط خانواده، همسایه، فامیل... فعال است.
بیشتر بخوانید
بهترین درمان لکنت زبان
که در ارتباط با محیط مدرسه، همکلاسی ها، کلاس درس و به ویژه کلاس ریاضی فعال است. بخش ذهن اشفته او در خصوص کلاس ریاضی با احساساتی چون حقارت، دلشوره، بی کفایتی، بی عرضگی، ناتوانی، متفاوت بودن... گره می خورد صبح هنگامی که در منزل است با ذهن ارام خود در ارتباط است وقتی از منزل به سوی مدرسه می رود کم کم ارتباط با ذهن ارام کاستی می گیرد و ذهن اشفته قد علم می کند وقتی او سرکلاس ریاضی می نشیند و دبیر وارد می شود فقط با ذهن اشفته خویش که با این احساسات پیوند دارد در ارتباط است. در این میان به تدریج منطق معیارها و دیدگاه های او دستخوش تغییرات بنیادی می شود به طوری که حتی شوخی ها و رفتارهای دوستانه دوستان خود را در مدرسه به عنوان رفتارهای خصمانه، تمسخرامیز و با هدف آزار رسانیدن به او تصور می کند مدتی است که پدر برگشته و ریاضیات امیر بهتر از پیش شده است به طوری که در آزمون های دشوار پدر مرتب نمره بیست می گیرد. دبیر که از این امر اگاه است او را پای تخته می خواهد ولی با حیرت می بیند که او حتی نمی تواند به ساده ترین پرسش ها پاسخ دهد سرش را پایین می اندازد و قرمز میشود.
ایا میتوان در این خصوص امیر را تنبل و کودن و بی کفایت خطاب کرد؟... ایا مشکل او با نصیحت و توصیه درست می شود؟ برای مثال بگوییم عجله نکن ...خوب فکر کن ...سعی کن نترسی.. تو که ماشالله شاگرد اولی پدرت استاد دانشگاهه فرض کن به جای مدرسه در خانه هستی تو که به پدرت به آن خوبی جواب میدهی... خیر! این کلمات او را بیشتر پریشان می کند با شنیدن این حرف ها می فهمد مشکلی دارد که همه از پس آن برمیایند غیر از خود او.
میخواهیم بررسی کنیم که هنگام وقوع لکنت واکنش شخص به چه چیز دیگری شباهت دارد؟ تصور کنید شخصی بر سر راه خود به چاله ای می رسد اگر او بخواهد به طور مستقیم به راهش ادامه دهد دو راه دارد:
1. بعد از رسیدن به چاله درون آن برود و با سر و وضع خاکی از سوی دیگر خارج شود.
2. بعد از رسیدن به چاله، آن را 180 درجه دور بزند.
هنگام وقوع لکنت نیز شخصی به چاله ای ذهنی می رسد و برای ادامه گفتار خود دو راه در پیش دارد:
1.بعد از رسیدن به چاله ذهنی،با گیر کردن و تقلا به گفتار خود ادامه دهد.
2. می تواند چاله را با ترفند های پنهان کاری دور بزند.
با وجود تشابه زیادی که بین چاله خاکی و چاله ذهنی دیده می شود، تفاوت بزرگی نیز دارند موضوع این است که در چاله خاکی واقعیت دارد ولی چاله ذهنی فقط تصویری ذهنی است درواقع شخص به چاله ای واکنش نشان می دهد که ذهن خیال انگیز او آن را ساخته و پرداخت کرده است در این خصوص اخرین مثال مولانا شنیدنی است : مادری کودک خود را نصیحت می کرد اگر هنگام شب خیالی ترسناک مثل شیر خشمگین به سراغت امد تو نترس و زود به او حمله کن تا فرار کند ولی کودک گرفتار ذهن شرطی شده نمی تواند خیالی بودن شیر را درک کند و به مادر می گوید اگر مادر آن خیال هم همین را به فرزند خود گفته باشد وقتی که من به او حمله کنم او هم گردن مرا می گیرد ان وقت چه کنم؟!
بیشتر بخوانید
آلزایمر
واکنشهای شخص لکنت دار نسبت به چاله لکنت خود از قبیل رفتن درون چاله (لکنت کردن)، دور زدن چاله (ترفندهای پنهان کاری) و پل زدن روی چاله (شرایط گفتاری غیرمعمول مانند دستگاه ضد لکنت) گرچه در ظاهر واکنش های متفاوتی به نظر می رسند ولی ریشه انها یکی است. زیرا تمام انها واکنش های نسبت به یک تصور خیالی هستند بنابراین درمان واقعی لکنت زبان هنگامی صورت می گیرد که شخص در عمل درک کند که هیچ چاله ای سر راه گفتارش وجود ندارد و ذهن او دیگر تصویر چاله را نسازد طبیعی است وقتی چاله ای وجود نداشته باشد واکنشی هم در کار نخواهد بود.
در این زمینه اغلب شیوه های درمان و توصیه هایی که در جهت بهبود فرد لکنت دار ارائه می شوند دو جنبه منفی دارند: اول این که چاله لکنت را مانند یک بیماری لاعلاج درمان ناپذیر می پندارند. مانند دیدگاه مکتب تقویت روانی گفتار که هدف ان دستیابی به گفتار عادی از لکنت است و دیدگاه مکتب تغییر علامت که هدف ان توانایی در کنترل لکنت است. دوم این که تلاش می شود تا واکنش شخص نسبت به این چاله خیالی تقویت شود مانند تو میتوانی با لکنت مبارزه کنی دیگران پیروز شده اند تو هم خواهی شد و به این ترتیب انها می خواهند شخص را برای مقابله با لکنت خویش تحریک کنند و این یعنی عینیت بخشیدن به چاله لکنت او.
به طور معمول دیدگاه خانواده ها،در خصوص درمان لکنت زبان به گونه ای است که انگار می توان آن را مانند گوشت اضافی از بدن جدا کرد و راحت شد.این نکته ای بسیار مهم است که بتوانیم شخص لکنت دار را به همراه چرخه لکنت و تغییراتی که در او بوجود آمده است،به صورت واحدی ترکیب یافته ببینیم.
برای مثال وقتی می گوییم: پای دوستم میخچه دارد. همه ما می دانیم که با درآوردن میحچه،کل مشکل برطرف خواهد شد.ولی وقتی می گوییم :دوستم لکنت زبان دارد.باید درک کنیم که این لکنت ظاهری ریشه ای دارد بنام لکنت ذهنی،که به تدریج در او تغییرات و دگرگونی های عمیقی در او ایجاد کرده است.به طوری که نمی توان آن ها را از هم جدا دانست.به بیان دیگر،دیگاه،رفتار،شخصیت،ارتباط،گفتار...او را باید به صورت مجموعه ای بهم پیوند خورده دید.