در بخشهای گذشته به این مطلب اشاره شد که بیشترین سن شروع اختلال کمبود اعتماد به نفس در دوران نوجوانی است اما آسیبهایی که به فرد وارد می شود تا چنین اختلالی ایجاد گردد به یک باره و در دوران نوجوانی اتفاق نمی افتد، بلکه عوامل زمینه ساز آن از دوران کودکی اغاز شده و در دوران نوجوانی عوامل اشکارساز باعث بروز علایم آن می شود.
در بسیاری از موارد ملاحظه می گردد که عوامل اسیب زننده به شخص از همان کودکی فعال بوده و اسیبهایی را ایجاد نموده است ونقش خانواده در کمبود اعتماد به نفس موثر است .
خانواده به واسطه این که پایه های اصلی تربیت شخص در ان شکل می گیرد، به همین جهت در وضعیت و شرایطی که کودک آسیب پذیریهای گوناگونی دارد، عوامل خانوادگی و ویژگیهای رفتاری، ارتباطی و پرورشی والدین می تواند آسیبها با مشکل آفرینیهای را برای فرزند به همراه داشته باشد که به بعضی از عمده ترین آنها به قرار زیر اشاره می شود:
۱_ زوج ناسالم و والدین ناتوان از تربیت فرزندان
۲_ فرزندانی که مورد توهین و تحقیق قرار می گیرند.
۳_ فرزندانی که مورد ازار و اذیت واقع می شوند
۴_ فرزندانی که توجه و مراقبت لازم را دریافت نمی کنند.
۵_ بعضی از فرزندان اسیب پذیری بیشتری دارند
۶_ ادمی در نهایت اسیر دست عوامل خانوادگی نیست.
توضیحاتی در رابطه با موارد عنوان شده فوق ارائه می شود.تا به نفش خانواده درکمبود اعتماد به نفس فرزندان مشخص شود :
بیشتر بخوانید
اختلال یادگیری
۱_زوج ناسالم و والدینی ناتوان از تربیت فرزندان
در وضعیت و شرایطی که همسران ارتباط سالم و سازنده ای با هم نداشته باشند، بدیهی است که درگیریها و ناارامی های گوناگونی را با هم تجربه نمایند. چنین عواملی مقدار قابل توجهی از نیروی فکری و ذهنی انان را مصرف نموده و بدیهی است که درگیری هایی را نیز میان انها به وجود خواهد اورد .در این گونه شرایط طبیعی است که در حد و اندازه هایی فرزندان مورد غفلت قرار می گیرند و ان طور که باید نیازهای تربیتی و پرورشی انها براورده نمی گردد.
البته علت دیگری که همسران ناسالم فرزندانشان دچار مشکل می شود بدین خاطر است که اغلب همسران مشکل دار یک یا هر دو آنان دارهای اختلالهای رفتاری و شخصیتی نیز هستند زیرا و به طور معمول همسرانی که دارای رفتار و شخصیت سالم بالغ و رشدیافته ای باشند مشکلات موجود میان خود را به هر نحوی و درنهایت قادرند که حل و برطرف نمایند.
درواقع پدر مادری که دارای شخصیت رشدیافته ای نباشند قادر به درک فرزند نبوده و همین امر باعث می شود تا نیازهای اصلی و اساسی فرزند شناسایی نشده و همین کمبودها و در نهایت باعث ایجاد اختلال کمبود اعتماد به نفس شود. البته این مطلب بدین معنی نیست که پدر و مادر رشد نیافته و مشکل دار از نظر رفتاری و شخصیتی فرزندانش را دوست ندارند و از روی عمد فرزند خود را دچار مشکل می نمایند .بلکه برعکس چنین والدینی مانند همه پدران و مادران فرزندانشان را دوست دارند و هر گونه فداکاری و ایثاری که از عهده انان برمی آید را نسبت به انها اعمال می نمایند. اما انها به واسطه نقص و اختلالی که در رفتار و شخصیت خود دارد قادر به درک یکدیگر و ایجاد ارتباط و زندگی مشترک سالمی با همسر نبوده و در نهایت نیز همین امر مشکل آفرینیهای گوناگونی را برای فرزند ایجاد خواهد نمودونقش خانواده در کمبود اعتماد به نفس فرزندان نمایان میشود .
۲_ فرزندانی که مورد توهین و تحقیق قرار می گیرند
این امر واقعیت ناخوشایندی است که بعضی از فرزندان مورد توهین و تحقیر سایر اعضای خانواده قرار می گیرند. وبازهم نقش خانواده در کمبود اعتماد به نفس قوت میگیرد ِ چنین امری بیشتر توسط والدین، خواهران و برادران بزرگ تر و سایر اعضای فامیل و در مواردی نیز هم بازیها بچه های، کوچه و خیابان و در مدرسه توسط همکلاسیها و دیگران انجام می شود.
اغلب افرادی که فرزندان را مورد تحقیر قرار می دهند با قصد و نیت آسیب زدن و بیمار کردن فرد مورد تحقیر اقدام به چنین رفتاری نمی نمایند .زیرا اگر از نتایج رفتار خوداگاه می شدند به طور حتم از چنین رفتاری خودداری می کردند. البته توهین و تحقیر در مورد بعضی از افراد نتایج آسیب زا و مشکل افرینی را به همراه دارد و همه اشخاصی که مورد توهین و تحقیق قرار می گیرند، دچار کمبود اعتماد به نفس نمی شوند ،بلکه بعضی از انها مبتلا به عوارض منفی تحقیرهای اعمال شده می گردند.
همچنین مقدار و شدت توهین و تحقیرهای اعمال شده نیز مؤثر است، به عبارتی توهین و تحقیر چنانچه شدید و برای مدتهای طولانی اعمال شود، می تواند عوارض نامطلوب خود را بر جا بگذارد. درهر حال ادمی برای توهین و تحقیر آفریده نشده و چنانچه این امور در زندگی و بهویژه در مراحل رشد و دوران کودکی اعمال شود، می تواند عوارض نامطلوبی مانند کمبود انتماد به نفس را نیز همراه داشته باشد.
۳_ فرزندانی که مورد آزار و اذیت واقع می شوند
البته مورد آزار و اذیت قرار گرفتن با موارد قبلی که مورد توهین و تحقیق قرار گرفتن بود، تا اندازه ای هم پوشی دارد. اما در مواردی فرزند مورد توهین و تحقیر قرار نمی گیرد، اما آزار و اذیتهایی را در زندگی تجربه می نماید. چنین اموری در بعضی از فرزندان اثرات نامطلوبی را به همراه داشته و می تواندوبازهم نقش خانواده در کمبود اعتماد به نفس شکل میگیرد ِ
۴_فرزندانی که توجه و مراقبت لازم را دریافت نمی کنند.
در مواردی نیز توهین تحقیق و یا آزار و اذیتی نسبت به فرزندان اعمال نمی شود، اما حداقل توجه و مراقبت لازم نسبت به فرزندان انجام نمی گردد و همین امر باعث می شود تا نوعی غفلت نسبت به فرزند صورت پذیرد .در چنین شرایطی فرزند خود را نیافته و قادر نخواهد بود تا خویشتن را از نظر رفتاری به انسجام برساند و درنتیجه به شناختها و مهارتهای لازم و مورد نیاز مجهز نشده و در نهایت فرزندبه اختلال کمبود اعتماد به نفس مبتلا می گردد.
۵_بعضی از فرزندان آسيب پذیری بیشتری دارند.
تمامی موارد عنوان شده و سایر نکاتی که برای اختصار به انها اشاره نشد، در مجموع شرایطی را در خانواده ایجاد می کنند که می تواند به بعضی از فرزندان اسیب وارد نموده و ایجاد اختلال کمبود اعتماد به نفس نمایند. به عباراتی فقط بعضی از فرزندان که لطیف تر، شکننده تر و آسيب پذیرتر هستند، مبتلا به چنین پیامدهای آسيب گونه ای می شوند. اما همه فرزندان چنین خانواده هایی که دچار مشکل هستند به آسیبهای ناشی از ان مبتلا نمی شوند.
البته خانواده ای که دارای زوج سالمی نباشد و روابط متقابل میان اعضای ان به شیوه ای سازنده حاکم نباشد ،خواه ناخواه آسیبهایی را به همراه دارد به طوری که کلیه ی اعضای خانواده ای از پیامدهای ناگوار و آسيب زننده ی آن مصون نمی مانند.
در واقع همان فرزندانی هم که آسیب پذیری کمتری دارند، نیز دچار مشکل و اسیب می شوند، منتهی آن ها به وضعیتی نمی رسند که دچار اختلال در رفتار شوند، یا کمبود اعتماد به نفس پیدا کنند.ونقش خانواده در کمبود اعتماد به نفس انها حداقل است . بلکه در رشد و پیشرفت شان دچار مشکل و نارسایی هایی می گردند به عبارت انها ممکن است حدود۳۰ تا ۴۰ درصد به رشد و پیشرفت برسند، درحالی که اگر شرایط و محیط خانواده برایشان بهتر فراهم می شد به رشد و پیشرفت به مراتب بیشتری و در حد۷۰ تا ۸۰ درصد می توانستند دست یابند در هر صورت خانواده ای غیرمنسنجم و نابسامان آسیبها و مشکل آفرینیهای را برای اعضا و به ویژه فرزندان فراهم می نمایند منتهی بعضی از فرزندان که آسيب پذیرتر هستند متحمل پیامدهای ناگوار بیشتری از این بابت می گردند.
۶_ آدمی در نهایت اسیر دست عوامل خانوادگی نیست .
عنوان این مطلب با سایر عناوین تا اندازه ای متضاد به نظر میرسد. البته و همان طورکه توضیحاتی ارائه گردید خانواده ناسالم والدین مشکل دار و ایجاد روابطی مشکل آفرین و آسيب زننده در دوران خانواده پیامدهای ناگوار و مشکل افرین خود را دارد و به افراد حاضر در خانواده به ویژه آنهایی که اسیب پذیری بیشتری دارند، صدمه هایی را وارد می نماید اما یک نکته بسیار قابل توجهی که در ادمی وجود دارد خصلتی است که می تواند حتی بر خلاف جریان اب حرکت نماید. اغلب افراد موفق و به ویژه روشنفکران اندیشمندان و مصلحان اجتماعی در بدترین وضعیت و در شرایطی که اکثریت امور بر علیه شرایط رشدی آدمی بوده، انسانهای بزرگ و متعالی با همت و تلاشهای خود به رشد و تعالی رسیده و مردم و اجتماع را نیز به رشد و تحولات مورد نیاز رسانده اند.
از سوی دیگر زوج و خانواده بدون مشکلی را توان یافت، در واقع اکثریت قریب به اتفاق زوج ها و خانواده ها دارای مشکل هستند و تنها تفاتی که میان زوجها و خانواده های سالم و ناسالم وجود دارد همین مطلب است که زوج و خانواده سالم مشکلات خود را حل و برطرف می نمایند، اما زوج و خانواده ناسالم قادر به حل و برطرف نمودن مشکلاتشان نیستند.
درهرحال قرار گرفتن در خانواده ای که دارای مشکلاتی باشد، امری اجتناب ناپذیر است، اما نکته دیگر این مورد میزان و درصد مشکلات است. خانواده ای که دارای ۲۰ تا ۳۰ درصد مشکل است با خانواده ای که ۶۰ تا ۷۰ درصد مشکل دارد، متفاوت از هم هستند. در هر صورت خانواده ای که میزان و مشکلاتش بیشتر باشد، طبیعی است که آسیبهای بیشتری را برای اعضای خود و به ویژه فرزندان فراهم می نمایند.
بیشتر بخوانید
خشم
درهر حال ادمی موجودی اسیر دست عوامل خانوادگی نیست و چنانچه متوجه شود که چگونه بعضی عوامل موجود در خانواده و رفتار و شخصیتش تاثیر می گذارند، همین امر در ذهنش شرایطی را ایجاد می نماید تا به نحوی مانع از اثرگذاری عوامل موجود شوند .
همچنین ماهیت آسیبهای رفتاری عاطفی و شخصیتی بدین صورت نیست که ماندگاری و اثرگذاری مادام العمری داشته باشد، بلکه نوعی آسیب هستند و در صورت اگاهی و اراده، جهت برطرف نمودن ان می توان آسیبها و اختلالهای موجود را برطرف نمود ونقش خانواده در کمبود اعتماد به نفس را به حداقل رساند .
در هر حال آسیب ها و اختلالهای رفتاری چنانچه اگاهی لازم نسبت به ان ایجاد نشود و اقدامی هم جهت برطرف نمودن ان انجام نگیرد،در رفتار ثبات پیدا کرده و جزئی از رفتار و تمامیت وجودی فرد می گردد .
البته لازم به یادآوری است که ادمی اگر چه و تا حد و اندازه هایی از عوامل خانوادگی ، اجتماعی، فرهنگی ،تاریخی و فردی تأثیرپذیری دارد، اما اسیر آنها نیست و این توانایی و اراده را دارد تا بر خلاف عوامل حاکم بر تقدیر و سرنوشت خود امور موجود را تغییر داده و شرایط را برای رشد خود و سایرین برای دستیابی به تحولات وجودی و شکوفایی فراهم نماید.
درهرحال اغلب خانواده ها دچار مشکلات و نارسایی هایی هستند و خانواده بدون مشکل و آسيب را نمی توان یافتو همین موضوع نقش خانواده در کمبود اعتماد به نفس را پررنگ میکند . همچنین فردی یافت نمی شود که بتواند ادعا کن کند که تمامی امور تربیتی و پرورشی خود را در خانواده و از والدین به طور کامل دریافت کرده باشد ،بنابراین رویارویی با کمبود کاستی و نارسایی های موجود در خانواده امری طبیعی است ازاین رو به ندرت فردی را می توان یافت که با این گونه نارسایی ها و آسيب ها روبرو نشده باشد.
در مجموع آسیبهایی از سوی خانواده نسبت به فرزندان اعمال می شود که در نهایت می تواند مشکل آفرینیهای را در رفتار و شخصیت فرد به همراه داشته باشد. به نحوی که آسیبهایی را در رفتار فرد ایجاد کرده و در عین حال کمبود اعتماد به نفس به وجود آورد ،که به بعضی از عمده ترین انها اشاره گردید. اما در نهایت فرد قادر است با آگاهیهای گوناگونی که به دست می اورد مانع از شکل گیری چنین آسیبهایی شود.