کودکی که تازه مبتلا شده است،هنگامی که با لکنت صحبت می کند خود نمی تواند به مشکل پیش آمده پی ببرد.او فقط می توان به "موضوع گفتار"بیندیشد و از آنجا که در پایان صحبت،چیزی برای مقایسه و بررسی اغلب باقی نمی ماند.قادر به کشف "چگونگی گفتار"خویش نیست.اغلب او از واکنش اطرافیان متوجه می شود نقصی در گفتارش وجود دارد که مقبول و مطلوب آنها نیست.مدتی طول خواهد کشید تا از حافظه اش یاری بگیرد و شیوه گفتار خویش را کشف کند.
1. از والدین سوال می کند"مامان،من چرا اینجوری حرف می زنم؟"
2. زمانی که گیر می کند،دست خود را جلوی دهان می گیرد تا ناخوشایندی گفتارش دیده نشود.
3. کمتر حرف می زند و سعی می کند منظور خود را با اشاره تفهیم کند.
4. احساس شرم و خجالت از این که فکر می کند هنگام صحبت کردن رفتار بدی از او سر می زند.
او به تدریج درمی یابد که تولید برخی صداها در اول کلمات برایش دشوارتر است. پس سعی می کند راهی بیابد تا از برخورد با انها دوری جوید. برای مثال،اگر او به طور تجربی دریافته باشد که در تلفظ صدای "س" گیر خواهد کرد هنگام گفتن "سلام" ابتدا با اندکی تلاش روی صدای "س" بلافاصله این صدا را حذف می کند"آلام" ،یا نوعی تلفظ صدای "س" را تغییر می دهد و آن را با نوک زبان تولید می کند. در مراحل پیشرفته تر نیز از کلمات مترادف بهره می گیرد برای نمونه برای "سلام" میگوید "خوبی"؟
واکنش ها و دست کاری های افراد خانواده و شاید تمسخر همکلاسی ها (عوامل بیرونی) از یک سو،تلاش برای یافتن راه های پنهان کاری (عوامل درونی) از سویی دیگر فشار روانی سنگینی بر او تحمیل می کند. هرچه شخص بزرگ تر و فهمیده تر می شود فعالیت ها و ارتباطات خود را تنگ تر میبند و هرچه گستره ارتباطات او افزایش می یابد تصور "متفاوت بودن" و "احساس حقارت و بی کفایتی" عمیق تر می شود و او را به تلاش بیشتر برای یافتن شگردهای پنهان کاری لکنت خود از دید دیگران وامی دارد.
بلوغ با خود ارتباطات، نیازها و معیارها و متعاقب آن نگرانی ها و دغدغه های جدید و گسترده ای به همراه می آورد:
• پرداختن به ضعف ها و توانایی های خویش
• مقایسه امکانات خود با دوستان و جامعه
• یافتن معیار و برنامه ریزی برای رشته تحصیلی، شغل، انتخاب همسر و...
به تدریج نوجوان درمی یابد که برای کسب موفقیت به ارتباطات نیاز دارد و آن نیز وابسته به گفتار است . از سوی دیگر او تصور می کند که در این زمینه ضعفی اصلاح نشدنی دارد، به همین علت به شگردهای "پنهان کاری" چنگ می زند. پنهان کاری که در اصل به منظور گریز از چنگال "لکنت زبان" شکل می گیرد، خود دامی می شود به مراتب دردناک تر از آن. همین پنهان کاری است که به تدریج عوارض لکنت را به وجود می اورد و شخص را در زنجیره لکنت زبان قرار می دهد.
در نظر جوان،"لکنت" مترادف است با حقارت ،بی عرضگی و بی کفایتی. از انجا که قادر به کنترل آن نیست راهی غیر از پنهان کردن آن از دید دیگران برایش باقی نمی ماند. او سعی می کند لکنت خود را با شگردهای پنهان کاری از دید مردم مخفی نگه دارد تا در نظر انها دست کم کوچک و بی کفایت جلوه نکند. ولی نتیجه عکس می گیرد چرا که او می خواهد تصویر و احساسی را که در ذهن خود پرورش داده است از اطرافیان مخفی کند.دراقع هرچه بیشتر سعی کند بیشتر به آن می اندیشد و اندیشیدن به آن هم به معنای خود مشکل است.
انچه در این فرایند اهمیت دارد، این نیست که با اجرای ترفندها ایا مخاطبش متوجه لکنت او می شود یا خیر، بلکه مهم آن است که بعد از اجرای ترفندهای پنهان کاری در ذهن خود شخص چه می گذرد. ایا با ذهنی ارام و احساس رضایت از خود به خانه می رود یا با نشخوارهای فکری و دغدغه های پوچ عمر خود را تلف می کند.
او با این تلاش ها و دستاویزهای اجباری خود را بیشتر در گردونه ای می اندازد که مرتب بر سرعت آن افزوده می شود. گردونه ای که یک سر آن لکنت زبان و سر دیگرش ترفندهای پنهان کاری است.از دوران بلوغ به بعد به علت نیاز به گسترش ارتباطات و متعاقب آن شکست ها و ناامیدهای مکرری که شخص تجربه می کند به تدریج اشفتگی و ناپایداری خاصی بر جو ذهنی او حاکم می شود، ذهنی که با چون و چرا، ترس، دودلی، اجبار و... پیوند می یابد.
بیشتر بخوانید
انواع لکنت زباننقش یادگیری در همه صحنه های زندگی ما نمایان است. یادیری نه فقط در اموختن مهارتی خاص یا مطالب درسی بلکه در رشد هیجانی، تعامل اجتماعی و حتی رشد شخصیت نیز دخالت دارد. برای مثال یاد می گیریم از چه بترسیم، چه چیز را دوست بداریم، چگونه مؤدبانه رفتار کنیم یا چگونه صمیمیت نشان دهیم.در تعریف یادگیری می توان گفت تغییری نسبتا دائمی در رفتار است که در نتیجه تمرین حاصل می شود از چهار نوع یادگیری مشخص می توان نام برد:
ساده ترین نوع یادگیری و عبارت است از نایدیده گرفتن محرکی که با آن مایوس شده ایم و پیامد مهمی برای ما ندارد.برای مثال،یاد گرفتن اینکه صدای تیک تاک ساعت تازه را نشنویم.
شرطی سازی کلاسیک و شرطی سازی عامل هر دو متضمن تشکیل پیوند و ارتباط هستند،به این معنا که در آنها پیوستگی رویدادها آموخته می شود.در شرطی سازی کلاسیک جاندار می آموزد که رویدادی در پی رویداد دیگری می آید.برای مثال،نوزاد می آموزد که دیدن پستان،چشیدن شیر را در پی دارد.
جاندار یاد می گیرد متعاقب پاسخی که می دهد پیامد معینی روی خواهد داد.برای مثال،کودک می آموزد که کتک زدن خواهر یا برادر،سرزنش را والدین را به دنبال دارد.
چیزی بیش از تشکیل پیوندهاست،به طور نمونه،به کار گیری راهبرد معینی برای حل یک مساله یا تشکیل نقشه ذهنی از محیط خود.
شکل های دیگر یادگیری:
نقش پذیری،سرمشق گیری،تقلید،یادگیری مشاهده ای.
باید دانست که بررسی درباره ی یادگیری در زمان حاضر به تلفیقی از سه رویکرد یا دیدگاه نیاز دارد:رفتارگرایی،شناخت گرایی،زیست شناختی.
در رویکرد رفتارگرایی مفروضه های دیگری نیز عنوان شده است.از جمله اینکه پیوندهای ساده از نوع کلاسیک یا عامل،عناصر بنیادی انواع یادگیری اند.برای مثال،امور پیچیده ای از نوع یادگیری زبان نیز چیزی جز یادگیری پیوندهای متعدد تلقی نمی شود.
پاولف معتقد بود که عامل اساسی ضروری برای وقوع شرطی سازی کلاسیک،"مجاورت زمانی"محرک شرطی سازی با محرک غیر شرطی است.اما در برابر این اصل مجاورا،اصل دیگری را اساس شرطی سازی کلاسیک دانسته اند و آن این محرک شرطی،باید پیش بینی کننده مطمئنی برای وقوع محرک غیر شرطی باشد.به بیانی دیگر محرک غیر شرطی باید پیش بینی پذیر باشد.
رسکورلا در ازمایش های خود نشان داد که نیرومندی شرطی شدن بستگی مستقیم به توان پیش بینی محرک شرطی در علامت دهی وقوع محرک غیرشرطی دارد.ازمایش های بعدی نشان دادند که رابطه پیش بینی پذیری بین محرک شرطی و محرک غیر شرطی هم از مجاورت زمانی و هم از فراوانی دفعات همراهی محرک شرطی و محرک غیر شرطی مهم تر است.
پیش بینی پذیری در واکنش های هیجانی نیز عامل مهمی است اگر محرک شرطی معینی به صورتی پایا پیش بینی کند که درد در پیش دارد،در این صورت، نبود آن محرک شرطی پیش بینی می کند که جاندار نباید در انتظار درد باشد و می تواند آرام بگیرد. بنابراین محرک شرطی علامت "خطر" و نبودنش علامت "ایمنی" است. پیش بینی ناپذیر بودن این علامت ها اسیب هیجانی شدیدی برای جاندار در پی دارد.
در حالات هیجانی انسان نیز به موارد مشابهی برمی خوریم .برای مثال اگر دندان پزشکی به کودک بگوید که عمل درمانی ممکن است دردناک باشد درواقع به این وسیله خطر را به کودک علامت داده و ممکن است ترس کودک فقط تا زمانی ادامه یابد که عمل درمانی پایان نیافته است. حالا اگر دندان پزشک همیشه به کودک بگوید این عمل درد ندارد اما در عمل گاهی درمان به راستی درداور باشد در این صورت هیچ گونه علامت خطر یا علامت ایمنی در کار نخواهد بود و کودک ممکن است هر وقت به مطب دندان پزشک می اید فوق العاده مضطرب شود. بسیاری از بزرگسالان نیز چنین اضطرابی را در وضعیت هایی تجربه کردند که در انتظار رویداد ناگواری بوده اند ولی علامتی برای پیش بینی آن رویداد در اختیار نداشتند رویدادهای ناگوار بنا به تعریف ناخوشایندند اما رویدادهای ناگوار پیش بینی ناپذیر به معنای واقعی کلمه تحمل ناپذیرند.
بیشتر بخوانید
لکنت زبان و ذهنتاکنون متوجه شدیم که کودک گفتار اطرافیان را با تمامی مشخصات تولیدی و موسیقایی از انها الگوبرداری و تقلید می کند.همچنین لکنت کردن در کودک تازه مبتلا واکنشی است به یک فشار روانی و یا در اثر تقلید حاصل می شود ولی لکنت کردن در مراحل بعدی علل دیگری می یابد که نه واکنش است و نه تقلید واکنش و تقلید به تدریج تغییر ماهیت می دهد و شخص در چرخه نه مرحله لکنت زبان قرار می گیرد. پنج مرحله نخست این چرخه که "لکنت درونی یا لکنت ذهنی" نام دارد. به طورکلی از یادگیری شرطی سازی کلاسیک و عامل پیروی می کنند یعنی موقعیت خاص، ذهن اشفته، پیش بینی، پنهان کاری و عوارض لکنت زبان. چهار مرحله ی دیگر که "لکنت ظاهری" نام دارند پس از عوارض لکنت ظاهر می شوند.اسپاسم تارهای صوتی، لکنت کردن،اسپاسم حرکات اضافی سایر اندامهای بدن و شنیدن صدای لکنت یا احساس لکنت کردن.
بر این که بتوانیم رابطه ذهن با حافظه را بهتر درک کنیم با استناد به هیلگارد که از معتبرترین کتاب های جهان در این زمینه است می توان ذهن ادمی را همچون حفره کروی شکل تصور کرد که می توان محل ظهور دانش و اطلاعاتی باشد که در حافظه خود انباشته ایم .به بیان دیگر حافظه ما انباری از اطلاعات است و فقط هنگامی می توانیم به یکی از انها دست یابیم که به طور ارادی یا غیرارادی در ذهن ما حضور یابد.
در تعریف شرطی کلاسیک خواندیم جاندار یاد می گیرد رویدادی خاص در پی رویداد خاص دیگری می اید و در شرطی عامل جاندار یاد می گیرد متعاقب پاسخ خاصی که می دهد پیامد خاصی روی خواهد داد. حال ببینیم نماد ذهن شرطی شده در ارتباط با رویدادی خاص چگونه خواهد بود. برای مثال یک رویداد هیجانی مانند لکنت زبان. در این مورد باید گفت ذهن شخص لکنت دار به دو بخش تقسیم می گردد:
کیفیت این بخش از ذهن شرطی شده ارام و طبیعی است و شخص بدون پیوند و با محرک شرطی یا هیجان برجسته ارتباط و گفتاری خود را هدایت می کند. به بیان دیگر شخص هنگام صحبت با این کیفیت ذهنی از چون و چراها، دغدغه ها و نگرانی های مربوط به خاطرات منفی و دردناک لکنت خویش فارغ است. در این صورت گفتار او بدون هیچ تلاش و تقلایی یکنواخت و طبیعی به نظر می رسد.
کیفیت این بخش از ذهن شرطی شده با هیجان های برجسته و فعال و همچنین محرک های شرطی پیوند عمیق و گستره ای یافته است. بر خلاف موارد دیگر در شرطی سازی که محدود به زنده و فعال او نقش کلیدی دارد گستره پیوند شرطی شده او در این زمینه را می توان به صورت اسیب هایی در جنبه های مختلف شخص لکنت دار مشاهده کرد. از جمله: ارتباطات، شخصیت، دیدگاه، منطق،معیار...
می دانید که میزان لکنت زبان (ذهنی و ظاهری) هر شخص لکنت دار متفاوت است.گاهی خوب و گاهی بد و گاهی بین خوب و بد در نوسان است.یکی از پرسش های کلیدی این عارضه،شدت و ضعف لکنت زبان در یک فرد به چه عواملی بستگی دارد؟ پاسخ:شدت و ضعف لکنت زبان به این نکته بستگی دارد که شخص با چه نسبتی از بخش های ذهن دو قلوی خود در ارتباط باشد.
- اگر او ارتباط کامل با ذهن آرام و طبیعی خود باشد،در این صورت گفتاری عادی و معمولی خواهد داشت.
- اگر در ذهن آشفته خود به سر می برد،از آنجا که ذهنیت در پیوند با محرک های شرطی است،فرایندهای آنها به اسپاسم تارهای صوتی و در نتیجه به لکنت زبان خواهد انجامید.
- و اگر او در هر دو بخش به سر می برد،به نسبتی که با هر یک در ارتباط است،بهتر یا بدتر صحبت خواهد کرد.